دیگر با تو در یک راه پرسه نمیزنم وبرای تو و همسفرت تله هایی در راه خواهم گذاشت
دیگر تنت را نوازش نخواهم کرد چون قبل از تن تو دیوارها را دارم
من با کوبیدن به همان دیوارها هنوز پا برجا هستم و گریه کنان با همدردی دیوارها همه ی دردهارا تحمل کردم
من با بار سنگینی مثل کشیدن یک نفس عمیق نابود میشوم
هنوز هم برای سخن گفتن باید جان داد
زود باش جسارتت را رو کن
حداقل با دلسوزی دروغین و به یاد تمام خوبی هایم نظاره گر نابودی ام باش