هنوز هم برای سخن گفتن باید جان داد ؟؟؟؟

دیگر با تو در یک راه پرسه نمیزنم  وبرای تو و همسفرت تله هایی در راه خواهم گذاشت 

 

دیگر تنت را نوازش نخواهم کرد چون قبل از تن تو دیوارها را دارم 

  

 من با کوبیدن به همان دیوارها هنوز پا برجا هستم و گریه کنان با همدردی دیوارها همه ی دردهارا تحمل کردم 

 

من با بار سنگینی مثل کشیدن یک نفس عمیق نابود میشوم   

هنوز هم برای سخن گفتن باید جان داد 

 

زود باش جسارتت را رو کن 

 

حداقل با دلسوزی دروغین و به یاد تمام خوبی هایم نظاره گر نابودی ام باش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد