فرشته ی مرگ

یک شب دستی مرا از خواب بیدار کرد, به او

 گفتم کیستی او گفت که من فرشته ی مرگ هستم

همان لحظه بر مرگ لعنت فرستادم او به من گفت چرا نفرین میکنی؟؟ مگر خیلی از مرگ

میترسی؟؟؟ به او گفتم نمیترسم به من جواب داد

پس چرا نفرین میکنی ؟؟؟ به اوگفتم چون دیگر

 کسی را که دوست دارم نخواهم دید ناگهان دیدم

که اتاقم را ترک میکند به او گفتم مگر نمیخواستی

 جانم را بگیری؟؟؟ او خنده کنان نگاهی به من

انداخت وگفت تو مدت ها قبل از عشقت به او مرده ای!!!!!!!!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد