من با همه ی من بودنم . گاهی کم می آورم و بدجور دلم میگیرد از پیرامونی که سخت مرا احاطه کرده است . و اینجا تنها جایی است که خودم را فریاد میزنم با همه ی بغضها و دردها و نفرتها و عشق و شادی ها . و در نهایت سبکی و آرامشی درست که بعد از استفراغ جسم را در بر میگیرد... روح من نیز بعد از فریاد آرام می شود ....رام میشود !
ادامه...
به کوری چشم تو هم که باشد حالم خوب
ِ خوب است اصلا
هم دلم برایت تنگ نشده حتی
به تو فکر هم نمیکنم باران هم تو را دیگر به یاد من نمیآورد مثل
همین حالا که میبارد... لابد
حالا داری زیر باران قدم میزنی
farzaneh
سهشنبه 15 فروردینماه سال 1391 ساعت 10:15 ب.ظ