ببخش که برگ هایت را لگد کردم .
ببخش که
مرگت را می بینم اما کاری از عهده ام بر نمی آید .
ببخش که
چوب های خشکت را در آتش ;سوزاندم تا گرم شوم.
خاطرات
زیادی با هم داشتیم ببخش ببخش که تو را رها می کنم
و به
سراغ زمستان می روم ... من رفیق نیمه راه نیستم این تقدیر توست که، می میری