من با همه ی من بودنم . گاهی کم می آورم و بدجور دلم میگیرد از پیرامونی که سخت مرا احاطه کرده است . و اینجا تنها جایی است که خودم را فریاد میزنم با همه ی بغضها و دردها و نفرتها و عشق و شادی ها . و در نهایت سبکی و آرامشی درست که بعد از استفراغ جسم را در بر میگیرد... روح من نیز بعد از فریاد آرام می شود ....رام میشود !
ادامه...
میخواهی بروی؟ خب
برو... انتظار
مرا وحشتی نیست شبهای
بی قراری را هیچ وقت پایانی نخواهد بود برو... برای
چه ایستاده ایی؟ به
جان سپردن کدامین احساس لبخند میزنی؟ برو.. تردید
نکن نفس
های آخر است نترس
برو...
farzaneh
چهارشنبه 16 فروردینماه سال 1391 ساعت 02:48 ب.ظ