احساس می کرد هدف خاصی برای ادامه زندگی ندارد. نه دیگر دخترها نظر او را جلب می کردند نه پول در آوردن. حتی تعلق خاطری به خانواده پرجمعیت خود حس نمی کرد. سرانجام خود را از ساختمان ۲۰ طبقه به پایین پرت کرد. حوالی طبقه دهم بود که متوجه شد هیچکس برای دیدن پرواز شکوهمندش سر بر نمی گرداند. حتی هیچ فرشته ای برای نجات او نیامده بود. قبل از اینکه مغزش متلاشی شود از این تنهایی بدجوری دلش گرفت و فشرده شد. دلش قبل از مغزش متلاشی شد