هیچ چیز مثل فهمیدن مرا در هم نمی کوبد.وقتی کسی ادراک
نمی کند یا کم ادراک می کند من می توانم دانایی ام را هیولا
وار بر او بگسترانم و از حیرت و بهت و شگفتی اش کیف کنم
.اما او می فهمید او به شدت و به سادگی اعجاز آوری همه چیز
را می فهمید .آن قدر که گاهی روح مرا کنار دیوار می گذاشت
و بعد با یک حرف ساده یا یک پرسش یا یک کلمه -که از آن
پیدا بود عمق همه ی تقلا های روح مرا فهمیده است-به آن
شلیک می کرد