من با همه ی من بودنم . گاهی کم می آورم و بدجور دلم میگیرد از پیرامونی که سخت مرا احاطه کرده است . و اینجا تنها جایی است که خودم را فریاد میزنم با همه ی بغضها و دردها و نفرتها و عشق و شادی ها . و در نهایت سبکی و آرامشی درست که بعد از استفراغ جسم را در بر میگیرد... روح من نیز بعد از فریاد آرام می شود ....رام میشود !
ادامه...
باغبانی پیرم که به غیر از گلها از همه دلگیرم کوله ام غرق غم است آدم خوب کم است عده ای بی خبرند عده ای کور و کرند و گروهی پکرند دلم از این همه بد می گیرد و چه خوب... آدمی می میرد
farzaneh
یکشنبه 18 تیرماه سال 1391 ساعت 03:19 ب.ظ
شعر زیبایی بود
خوشحال میشم به وبم سر بزنید
ShOgHlE jaDdI mObaRAK
بله...تجربه دیدنشونو زیاد دارم