من با همه ی من بودنم . گاهی کم می آورم و بدجور دلم میگیرد از پیرامونی که سخت مرا احاطه کرده است . و اینجا تنها جایی است که خودم را فریاد میزنم با همه ی بغضها و دردها و نفرتها و عشق و شادی ها . و در نهایت سبکی و آرامشی درست که بعد از استفراغ جسم را در بر میگیرد... روح من نیز بعد از فریاد آرام می شود ....رام میشود !
ادامه...
ای نا رفیق.. به کدامین گناه ناکرده..
تازیانه می زنی بر اعتمادم
زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت
را باور کنم.یا پاشیدن زهر نا مردیت را
خنجری از پشت در قلبم فرو رفت پشت
سرم را نگاه کردم .. کسی جز تو نبود
farzaneh
سهشنبه 31 مردادماه سال 1391 ساعت 06:13 ب.ظ