من با همه ی من بودنم . گاهی کم می آورم و بدجور دلم میگیرد از پیرامونی که سخت مرا احاطه کرده است . و اینجا تنها جایی است که خودم را فریاد میزنم با همه ی بغضها و دردها و نفرتها و عشق و شادی ها . و در نهایت سبکی و آرامشی درست که بعد از استفراغ جسم را در بر میگیرد... روح من نیز بعد از فریاد آرام می شود ....رام میشود !
ادامه...
هر شب در رؤیای من قدم
می نهی ! بیدار
که می شوم چشم
من از تو خالیست ! و
نگاهم ... درد می گیرد ازین بیداری تنها
... اگر در رؤیای من می آیی......بگو بگذار
تا ابد بخوابم !
farzaneh
پنجشنبه 2 شهریورماه سال 1391 ساعت 07:38 ب.ظ