من با همه ی من بودنم . گاهی کم می آورم و بدجور دلم میگیرد از پیرامونی که سخت مرا احاطه کرده است . و اینجا تنها جایی است که خودم را فریاد میزنم با همه ی بغضها و دردها و نفرتها و عشق و شادی ها . و در نهایت سبکی و آرامشی درست که بعد از استفراغ جسم را در بر میگیرد... روح من نیز بعد از فریاد آرام می شود ....رام میشود !
ادامه...
دلم که می گیرد ٬ آرام
خودم را در آغوش می گیرم ... خـــودم
به تنهـــایی ٬ دست
نوازشی بر ســــرم می کشم ... لبخند می زنم و آهستـــه می گویم :
" گریه نکن عــــزیـــزم ... من هسـتم ...
خودم
به تنهــایی ، هـــوای نداشته ات را دارم !
"
farzaneh
جمعه 31 شهریورماه سال 1391 ساعت 10:08 ق.ظ
چه با احساس.پیش منم بیا عزیز
قشنگ بود