لعنت به همه ی قانون های دنیا که در آن شکستنِ دل پیگردِ قانونی ندارد

اسپند دود می کنم ، برای عشقمان
هر شب
میان راز و نیاز های شبانه
 
نکند جادوگر  زشت بی تفاوتی ، چشممان بزند . .

اما ندانستی

گرسنه ام گذاشتی تا حریصم کنی اما ندانستی یک عاشق گرسنه بی تحمل که شود به هر آغوشی چنگ میزند

کشت

من تمنا کردم که تو با من باشی!
و تو گفتی:هرگز...
و مرا سنگینی این هرگز کشت....

تصویر با تو بودن

می خواستم تصویر با تو بودن را نقاشی کنم

 

دیدم فاصله بینمان در ورق جا نمی شود

 

کمی نزدیک تر بیا ، می خواهم با تو بودن را حس کنم . . .