من بی تو شعر خواهم گفت


تو بی من چه خواهی کرد


اصلا یادت هست که نیستم

صدای باران برایم یاداور روزیست

 

 که با چه شوقی بر پنجره ی دلت

 

 می کوبیدم

...

+پس کجایی داره بارون میباره؟؟

محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم آنچه که اسمش را غرور


گذاشته ام برایت به زمین بکوبم



احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی

 

انکــارشان نکـــــن

غیــــــرت دارم روی

خـــــــاطـــراتمـــــان

بــــرای هر کســی

تعریفشـــان نمی کنـــم

تـــو فقــــط مـرد بـــاش

. . .
و

.
.
.

انکــارشان نکـــــن

غم نویس نیستم

غم نویس نیستم

...

فقط گاه و بی گاه.... آب و هوای دل را مکتوب می کنم

...

همین...