خانه عناوین مطالب تماس با من

Bir'Avuç Söz Yaşı

Bir'Avuç Söz Yaşı

درباره من

من با همه ی من بودنم . گاهی کم می آورم و بدجور دلم میگیرد از پیرامونی که سخت مرا احاطه کرده است . و اینجا تنها جایی است که خودم را فریاد میزنم با همه ی بغضها و دردها و نفرتها و عشق و شادی ها . و در نهایت سبکی و آرامشی درست که بعد از استفراغ جسم را در بر میگیرد... روح من نیز بعد از فریاد آرام می شود ....رام میشود ! ادامه...

روزانه‌ها

همه
  • دانشجوی دامپزشکی
  • کلبه تنهایی دانشجویی
  • mr yunes
  • mr masoud
  • br milad
  • mr farzad
  • www.shanti.iran.sc
  • afsane jun
  • nafas
  • mr moghaddam

پیوندها

  • موسیقی
  • br milad
  • mr farzad
  • mr moghaddam

برگه‌ها

  • عاشقانه هایی با بوی باران
  • ای همه نیاز من دوستت دارم
  • خندیــد به سادگیــم
  • هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست
  • بی تو گریستم
  • وصیت نامه ی من

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • شهریور 1392 7
  • مرداد 1392 2
  • تیر 1392 5
  • خرداد 1392 10
  • اردیبهشت 1392 7
  • اسفند 1391 21
  • بهمن 1391 50
  • دی 1391 7
  • آذر 1391 39
  • آبان 1391 85
  • مهر 1391 101
  • شهریور 1391 95
  • مرداد 1391 75
  • تیر 1391 354
  • خرداد 1391 122
  • فروردین 1391 83
  • اسفند 1390 50
  • بهمن 1390 191

آمار : 292935 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • احساس من چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 23:38
    محکم تر از آنم که برای تنها نبودنم آنچه که اسمش را غرور گذاشته ام برایت به زمین بکوبم احساس من قیمتی داشت که تو برای پرداخت آن فقیر بودی
  • و تو گفتی:هرگز... چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 23:36
    من تمنا کردم که تو با من باشی ! و تو گفتی:هرگز ... و مرا سنگینی این هرگز کشت ....
  • ساعت‌ها به دیوار خیره می‌شوم چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 23:36
    من استاد ِ به هیچ دلبستنم ساعت‌ها به دیوار خیره می‌شوم و به تو نگاه می‌کنم که استاد ِ نبودنی ..
  • دیدنی نیست چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 23:34
    معلم برای سفید بودن صفحه ی نقاشی ام تنبیهم کرد و"همه"به من خندیدند... اما من خدایی را کشیده بودم که "همه"می گفتند دیدنی نیست ...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 02:09
    از تنهایی گریزی نیست بگذار آغوشم برای همیشه یخ بزند نمیخواهم کسی شال گردن اضافی اش را دور گردنم بیاندازد ..
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 01:23
    انقدر وبمو دوست دارم که نتونستم برم سلام دوباره اومدم اره تعطیله اما نه وبم دوست داشتن تعطیله مخصوصا اعتماد کردن همه چی تعطیله
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 01:17
    دلم کمی هوا می خواهد … اما در سرنگ ! از زندگی خســته ام .
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 01:14
    تو در پاسخ آبی ترین تمنای دلم گفتی دلم حیران و سرگردان چشمانی ست رویایی و من تنها برای دیدن زیبایی آن چشم تو را در دشتی از تنهایی و حسرت رها کردم !!!
  • تهی ..... اما سنگین چهارشنبه 1 شهریور‌ماه سال 1391 01:10
    قوانین عالم را به هم زده ای نبودنت وزن دارد...... تهی ..... اما سنگین
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 18:19
    بگذار س ـ ک ـ و ـ ت قانون زندگی من باشد ... وقتی واژه ها درد را نمی فهمند .
  • Bitmesin hikayemiz... سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 18:17
    Ah ne zormuş bitsin demek, Hala severken seni. Dudaklarını öpmemek, Bir yabancı gibi. Bilirsin ayrılık konusunda, İyi değiliz ikimiz de. Bir kıvılcım yeterdi her zaman, Koşup geri dönmemize. Değmesin ellerimiz, Buluşmasın bu gözler. Yine erir gideriz, Unutulur yeminler. Biz hiç beceremedik sevmeyi de terk etmeyi de....
  • adele said;nevermind........... سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 18:15
    I heard that you're settled down that you found a girl and your married now I heard that your dreams came true I guess she gave you things I didnt give to you old friend why you're so shy aint like you to hold back or hide from the light I hate to turn up out of the blue uninvited but I couldn't stay away I couldn't...
  • آهای !!!!! سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 18:13
    آنقدر مراسرد کردی : از خودت...............ازعشق که حالابه جای دلبستن؛ یخ زده ام آهای !!!!! روی احساس من پانگذارید لیز میخورید .....................
  • .. کسی جز تو نبود سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1391 18:13
    ای نا رفیق.. به کدامین گناه ناکرده.. تازیانه می زنی بر اعتمادم زیر پایم را زود خالی کردی . سلام پر مهرت را باور کنم.یا پاشیدن زهر نا مردیت را خنجری از پشت در قلبم فرو رفت پشت سرم را نگاه کردم .. کسی جز تو نبود
  • تو تنها بتی هستی که ................ دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 19:49
    عشق من تو تنها بتی هستی که ... شکسته هایت هم بر من خدایی میکند.....
  • در این شهر هر چه تنها تر باشی بهتر است دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 19:47
    ازاین پس آرزویی نخواهم کرد که مبادا حسرت دوباره ای سبز شود در این شهر صدای پای مردمی می آید که هم چنان که تو را می بوسند در ذهنشان طناب دار تو را میبافند صادقانه دروغ می گویند خالصانه خیانت می کنند . در این شهر هر چه تنها تر باشی بهتر است .
  • بارانی.... دوشنبه 30 مرداد‌ماه سال 1391 19:47
    این روزها آب وهوای دلم آنقدر بارانی ست که رخت های دلتنگیم را فرصتی برای خشک شدن نیست
  • Unutmadım, unutamam یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1391 11:52
    Unutmadım, unutamam Kara sevdam merak etme Yaşamaksa yaşadım lakin Canımın çoğu kaldı sende Pişman mıyım? Asla Güzelleştim yasla Sevmedim mi? Sevdim evet Senden sonra ihtirasla Ama beni ciğerim yanar Ten oyalanır can kanar İki gözüm iki çeşme haberin yok İçerime içerime akar Unutmadım, unutamam Kara sevdam merak etme...
  • من خوبـــــــم..! یکشنبه 29 مرداد‌ماه سال 1391 00:03
    من خوبـــــــم..!عاشق نیستم..فقط گاهـــی حرف تو که میشه دلم تنگ میشه..این که عــــشق نیست...هســــــــت...؟؟
  • نه نمی شه... شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 23:57
    نه نمی شه... اینجا دیگه آخرِ خط با تو بودنِ، میدونم میدونی‌، به هر کی تو این راه پیِ رده منِ بگو که رفت نمیاد... ای یار... با من نمون،با من نمون که ما ته قصه نمیرسیم به هم ، نه نمون.... بذار تموم راه و با خیال تو تنها برم، نه نمون با من.. اگه دلت با منِه نگو بمون، نگو بدونِ من نرو... نگو با من بمون، نگو بی من راهی این...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 23:56
    Je me sens comme si j'avais perdu le jeu mal , très mal . Notez ? J'étais ton ami, pas votre adversaire, vous savez? ?
  • Uçurum kenarında شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 23:54
    Uçurum kenarında solgun bi dala tutunmak ne demektir bilir misin? Bilemezsin çünkü sen hiç sevmedin ki ölmek ne demek nerden bileceksin.
  • [ بدون عنوان ] شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 23:52
    Hayatı kaybetmekten daha acı bir şey vardır: Yaşamın anlamını kaybetmek.
  • [ بدون عنوان ] شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 17:46
    دست به صورتم نزن ! می ترسم بیفتد . . . نقاب خندانی که بر چهره دارم! و بعد . . . سیل اشک هایم تو را با خود ببرد . . . و باز من بمانم و تنهایی . ..
  • برگرد شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 17:44
    نه فرهاد نه مجنون من مرد افسانه شدن نیستم برگرد ...
  • دست هایم خالیست شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 17:41
    دست هایم خالیست و درونم سرشار... پرم از آرزوهای پوشالی ...و دلم خوش است به خواب شیرین شب بو و رهایی گیسوان بید در دستان وحشی باد... و چه زیباست، پشت پا زدن به آن هایی که تو را رنجاندند! و چه خوب است، گاه گاهی دروغ بگویی به دلت و نگذاری که بداند، بی نهایت تنهاست ...
  • " خیالش تخت " شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1391 17:37
    هرگاه از شدت تنهایی ،به سرم هوس اعتمادی دوباره می زند ، خنجر خیانتی را که در پشتم فرو رفته در می آورم ، می بوسمش ، اندکی نمک به رویش میپاشم دوباره بر سرجایش می گذارم ، از قول من به آن لعنتی بگویید ، " خیالش تخت " ... من دیوانه هنوز ، به خنجرش هم وفادارم
  • [ بدون عنوان ] جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 14:43
    بگو چه مخدری بود در بودنت ... که اینهمه نبودنت را درد می کشم ... !
  • وصیت نامه ی من جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 14:30
    شاید روزی فرا برسد که جسم من آنجا زیر ملحفه سفید پاکیزه ای که از چهار طرفش زیر تشک تخت بیمارستان رفته است و آدم هایی که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم می گذرند. آن لحظه فرا خواهد رسید که دکتر بگوید مغز من از کار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگیم به پایان رسیده است. در چنین روزی، تلاش نکنید...
  • İşte o gün جمعه 27 مرداد‌ماه سال 1391 12:30
    Ve biliyorum ki; bir gün sen de bana dua edeceksin! İşte o gün; adım şehrin bütün minarelerinde söylenecek!
  • 1304
  • 1
  • ...
  • 13
  • 14
  • صفحه 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 44