خانه عناوین مطالب تماس با من

Bir'Avuç Söz Yaşı

Bir'Avuç Söz Yaşı

درباره من

من با همه ی من بودنم . گاهی کم می آورم و بدجور دلم میگیرد از پیرامونی که سخت مرا احاطه کرده است . و اینجا تنها جایی است که خودم را فریاد میزنم با همه ی بغضها و دردها و نفرتها و عشق و شادی ها . و در نهایت سبکی و آرامشی درست که بعد از استفراغ جسم را در بر میگیرد... روح من نیز بعد از فریاد آرام می شود ....رام میشود ! ادامه...

روزانه‌ها

همه
  • دانشجوی دامپزشکی
  • کلبه تنهایی دانشجویی
  • mr yunes
  • mr masoud
  • br milad
  • mr farzad
  • www.shanti.iran.sc
  • afsane jun
  • nafas
  • mr moghaddam

پیوندها

  • موسیقی
  • br milad
  • mr farzad
  • mr moghaddam

برگه‌ها

  • عاشقانه هایی با بوی باران
  • ای همه نیاز من دوستت دارم
  • خندیــد به سادگیــم
  • هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست
  • بی تو گریستم
  • وصیت نامه ی من

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • شهریور 1392 7
  • مرداد 1392 2
  • تیر 1392 5
  • خرداد 1392 10
  • اردیبهشت 1392 7
  • اسفند 1391 21
  • بهمن 1391 50
  • دی 1391 7
  • آذر 1391 39
  • آبان 1391 85
  • مهر 1391 101
  • شهریور 1391 95
  • مرداد 1391 75
  • تیر 1391 354
  • خرداد 1391 122
  • فروردین 1391 83
  • اسفند 1390 50
  • بهمن 1390 191

آمار : 279713 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • من جسارت اینکار را ندارم دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 17:03
    من یک روزبا دوست داشتن زندگی نکردم که حالا چشمانم را بسته و ان را پاک کنم من دوست داشتن را در کلمات خلاصه نکردم که خاموش شوم وآن را فراموش کنم من دوست داشتن را در قطرات اشک جست و جو نکردم که بگویم گریستم و سرازیر و محو شد این عشق من دوست داشتن را با خیانت همراه نکردم که هر لحظه سرگرم کسی باشم من با دوست داشتن را در...
  • انسانی که........... دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 17:03
    میدانی انسانی که بعضی وقت ها نه میتواند یک قدم به عقب یا جلو بردارد نمی تواند کسی را در کنار خود نگه دارد اما دوری او جز مرگ نیست تحمل شکست نداشته باشد اما برای پیروزی مجادله نکند نمیتواند به کسی بپیوندد اما جدایی از او ویرانی اش باشد نمیتواند بی عشق زندگی کند اما عشق ورزی هم بلد نباشد تنها قحطی زده روی زمین است
  • فقط تو را میخواهم دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 17:02
    نه ستاره ها را میخواهم برای مهتابم نه خورشید را میخواهم برای سیاهی هایم فقط تو را میخواهم برای تنهایی هایم
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 17:01
    هر چه قدر کسی را دوست داشته باشی روزگار همانقدر از تو دورش میکند
  • همه میپرسند دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 17:01
    همه میپرسند که چرا چشمانم پراز خون است و نمیدانند که همه ی بی وفایی های روزگار را به چشم دیده ام اگر یک روز لبانت خشکید بدان که اقیانوس را برایت می آورم اگر در غروب یک عصر پاییز تنت لرزید خورشید را برایت می آورم اگر دلت یک بغل دوست داشتن و محبت خواست سینه ام را میشکافم و قلبم را برایت می آورم
  • من برای خودم کافی هستم دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 17:00
    هیچ کس به دنبال من نگردد من نیازی به دوست داشتن های سرراهی ندارم من برای خودم کافی هستم
  • یک روز عصر که در مرداب سیاهی ها فرو میرفتم دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 16:59
    یک روز عصر که در مرداب سیاهی ها فرو میرفتم دوباره هنگام نظاره کردن افق دلتنگی به وجودم رسوخ کرد وجودم پر از غم شد وقتی سرم را بر بسترم نهادم و هیچ امیدی به زمان هایی که خواهند آمد نیست وتنهایی طلوع میکند با اولین ترنم های سحر و اگر یاد تو نبود حسرت یک عمربدتر از هزاربار مرگ بود
  • فرشته ی مرگ دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 16:59
    یک شب دستی مرا از خواب بیدار کرد , به او گفتم کیستی او گفت که من فرشته ی مرگ هستم همان لحظه بر مرگ لعنت فرستادم او به من گفت چرا نفرین میکنی؟؟ مگر خیلی از مرگ میترسی؟؟؟ به او گفتم نمیترسم به من جواب داد پس چرا نفرین میکنی ؟؟؟ به اوگفتم چون دیگر کسی را که دوست دارم نخواهم دید ناگهان دیدم که اتاقم را ترک میکند به او...
  • الان دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 16:58
    الان تنهای تنهایم و تنها میگریم و بازهم تنها در سیل اشکهایم خفه میشوم
  • اگر شرط به تو رسیدن دنباله ی پرنده ها باشد دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 16:57
    اگر شرط به تو رسیدن دنباله ی پرنده ها باشد خود را بی هیچ اندیشه ای از بلندی ها رها خواهم کرد و خودم را تسلیم پوچی ها میکنم بی انکه بدانم کجا خواهم افتاد اگر جایی که خواهم افتاد آغوش تو باشد به همه ی اینها می ارزد
  • اگر روزی آوار دلتنگی بر سرت خراب شد دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 16:56
    اگر روزی آوار دلتنگی بر سرت خراب شد مرا صدا بزن شاید نتوانم تو را بخندانم اما میتوانم با تو بگریم اگر یک روز تصمیم به مردن گرفتی صدایم کن شاید نتوانم منصرفت کنم اما میتوانم با تو بمیرم
  • اگر روزی از تمام زیبایی های دنیا دست کشیدی دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 16:55
    اگر روزی از تمام زیبایی های دنیا دست کشیدی و آرزوی مرگ کردی به کنارم بیا تا نشانت بدهم مرگی را که در زندگی بی تو تجربه کردم
  • اگر به کسی جز من عشقت را نثار کنی دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 16:54
    اگر به کسی جز من عشقت را نثار کنی دعا میکنم که اشک هایت خون و قهقهه هایت فریاد گردند آری به جای بهشت جهنم را برایت میطلبم که شراره های آتش هم از سرت زیاد است برای تویی که همه عمر ویرانم کردی
  • دانستنی های زندگی دوشنبه 17 بهمن‌ماه سال 1390 10:46
    دنبال موفقیت و پیروزی بودن در یک زندگی بی خطر و بدون ریسک مثل گرفتن ماهی از آب گل آلود هست عاقل بودن با دانسته های دیگران فقط در اندیشه ی خودمان داناییست جزای سخن بی اندیشه محکوم بودن به اندیشه و عذاب بعد از سخن بیجاست تنها زندگی کردن با عدالت بهتر از بی عدالتی با وجود هزاران نفر در زندگیست با وجود داشتن نگاه انداختن...
  • گریه یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1390 18:55
    ماه اسمون هم گریه میکنه برای اونایی که دوست دارن و به هم نمیرسن ستاره های آسمون ترانه سر میدن برای اونایی که دوست دارن و دوست داشته نمیشن من هم گریه میکنم برای همه ی کسایی که تنهان و عاشق و به آخر خط رسیدن مثل خودم
  • هنوز هم برای سخن گفتن باید جان داد ؟؟؟؟ یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1390 18:41
    دیگر با تو در یک راه پرسه نمیزنم وبرای تو و همسفرت تله هایی در راه خواهم گذاشت دیگر تنت را نوازش نخواهم کرد چون قبل از تن تو دیوارها را دارم من با کوبیدن به همان دیوارها هنوز پا برجا هستم و گریه کنان با همدردی دیوارها همه ی دردهارا تحمل کردم من با بار سنگینی مثل کشیدن یک نفس عمیق نابود میشوم هنوز هم برای سخن گفتن باید...
  • آنچنان در درونم هستی که.............. یکشنبه 16 بهمن‌ماه سال 1390 18:32
    آنچنان در درونم هستی که نوازشهایت از روزگاری که در اطرافم پرسه میزند واقعی تری. بلکه با نوازشهای لطیف و کوچکت بیشتر از همیشه در کنارم هستی یعنی آنچنان من شده ای که چگونه وصفت کنم را از یاد برده ام این جنب و جوش های بیهوده برای یافتن کلمات بی فایده اند چون وصف تو را نه کتابها مینویسند نه در کلمات گنجانده میشوند پنهان و...
  • زمان عادت کردن را می اموزد ولی فراموش کردن را هرگز جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1390 16:02
    نه به اندازه ای که فراموشت کنم زمان خواهد گذشت نه زمان سپری شده برای فراموش کردنت کافی خواهد بود زمانی که ترکم میکنی اینکه فراموشت کردم را باور نکن زمان عادت کردن را می اموزد ولی فراموش کردن را هرگز
  • زمانی که باران ببارد جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1390 16:02
    دیگر حسرتم را بر روی ابرها خواهم نوشت زمانی که باران ببارد خواهی فهمید چقدر دلم برایت تنگ شده
  • از یاد رفتن جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1390 16:02
    اگر به خاطر آوردن به اندازه ی گلی که در دامنه ی کوه دل میروید زیباست از یاد رفتن هم به اندازه ی خار گلی که در کوه اندوه هست دردناک است
  • پرسیدم جمعه 14 بهمن‌ماه سال 1390 16:01
    پرسیدم که ابر ها هم گریه میکنند؟؟؟ گفتند آری میگریند پرسیدم درخت هم دلگیر و محزون میشود؟؟؟؟ گفتند: بله از شدت اندوه برگهایش را هم ریخت پرسیدم روزگار عصبانی میشود؟؟؟؟؟؟؟ گفتند اگر عصبانی نمیشد بر انسان ها نمی وزید پرسیدم او مرا دوست دارد؟؟؟؟؟ سرشان را پایین انداخته و گفتند اگر دوستت داشت در کنارت میماند
  • میدونی پنج‌شنبه 13 بهمن‌ماه سال 1390 13:14
    میدونی، سخته آلبوم عکسهای دسته جمعیت رو باز کنی و دلت واسه آدمهای توش تنگ بشه آدمهایی که هیچ وقت باهات عکس یادگاری نگرفته اند دلت واسه آواز های دسته جمعی ای تنگ بشه که همیشه تنهایی میخوندی اینکه ………. . با خودکارت حرف بزنی ....کاغذ هم جوابت رو نده جایی هم اگه دعوت بشی........ از سر رودربایسی باشه …. اینکه دورت شلوغ...
  • می خواهم برگردم به روزهای کودکی چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 15:32
    می خواهم برگردم به روزهای کودکی آن زمان ها که : پدر تنها قهرمان بود عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند ...
  • کسی که نشسته است چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 15:31
    کسی که نشسته است همیشه خسته نیست شاید جایی برای رفتن نداشته باشد
  • تنهایی مرده بود چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 15:30
    دلم برای تنهایی میسوزد چرا هیچکس او را دوست ندارد مگر او چه گناهی کرده که تنها شده جرم تنهایی چیست که هیچکس او را نمیخواهد دیشب تنهایی از اتاقم گذشت دنبالش دویدم ولی او رفته بود.تنهای تنها نیمه شب او را مرده کنار حوض خانه پیدا کردم از گریه چشمانش قرمز بود برایش گریستم آخر او از تنهایی مرده بود تنهایی مردو من تنها تر...
  • مــــو ــهایم را آنقـــــدر کوتـــاه میکنـــم چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 15:30
    مــــو ـهـایم را آنقـــــدر کوتـــاه میکنـــم تــا خاطـــــره انگشتــــانتـــ را از یـــاد ببرنـــــد
  • درد چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 15:29
    اگر درد داری ... تحمل کن . .. روی هم که تلنبار شد ... دیگر نمیفهمی کدام درد از کجاس ...! کم کم خودش بی حس میشود ...!
  • تنها نصیب من چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 15:28
    دلتنگی تنها نصیب من بود از زیباییهایت
  • شازده کوچولو چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 15:28
    شازده کوچولو از گل پرسید آدمها کجان؟ گل گفت:باد به اینور و آنورشان می برد! این بی ریشگی حسابی اسباب دردسرشان شده
  • کارت به جایی میرسد چهارشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1390 15:28
    کارت به جایی میرسد که کمبود "خدایت" / را حس میکنی... نه در کنارت بلکه در وجودت
  • 1304
  • 1
  • ...
  • 40
  • 41
  • صفحه 42
  • 43
  • 44