بـیــــــــا

بـیــا


ایـن هــوا، هـوای خوبـی اسـت


بـرای دلــتـنـگ بـودن



مـن بـغـض هایـم را



بـا روح زخمـیـم می آورم،


تـو آغـوشـت را، بـا بـوسـه هایـت


بـگـذار دسـت کشیـدن از تــو


هـمچنـان غیـر مـمکـن بـاشـد!


بـیــــــــا

رازی که در میان حنجره ام دق میکند ،

دوستت دارم ،


رازیست که در میان حنجره ام دق میکند ،


وقتی که نیستی . . .




.

شـــــــــب هــــــایـــــم درد دارنــــــد ...

شـــــــــب هــــــایـــــم

درد دارنــــــد ...

وقتی ندانم چراغ اتاق ات را ...

کدام لعنتی خاموش می کند .

قول وقرارهایمان جایش امن است...
زیرپای تو...

داشتــــن تو … می ارزد… به.......

میــــشه جایی در حوالی دلتــنگی من جــاری می شــوی
جــاری می شــوی در ابـــریِ چشــمانـــم
و می بـــاری آنقــدر تا زلال شـــوم
تا آســمانی شــود هــوایِ دلــم
آنقــدر که با همـــه روحـــم حــس کنـــم
داشتــــن تو
می ارزد
به تمـــام نداشــته هـــای دنیــــا