دیشب خواب دیدم
خوابِ
تو را
...
برایم
رخت عروسی اورده بودی
اما
دامادِ خوابم تو نبودی
و چه
هلهله ای برپا بود انجا
برای
مُردن تمام اروزهایم
قلـــب عزیز لطفــا خفه شـــو و در همه کارها
"دخالــت" نــــکن !
هـمان کـه خـــون "پمـــپاژ" کــــنی کافـیسـت . . .
اگر هــم "خـــسته" شـدی اجبـــاری نیسـت به
کــار !
هــر وقـت دلـت خواســـت دیگـــر "کـار"
نَـــکُن ...!
نگران نباش
چشم های ِ وحشی ِ مرا
هیچ نگاه هرزه ای رام نخواهد کرد
...
تو فقط
از مرز چشم های ِ دلم ،
پا بیرون نگذار ...
می دانی
من هنوز هم در پس تمام اتفاق هایی که نیفتاده اند
می شکنم ...
چشم هایت را ببند
گوش کن
دخترکی دلش را بغل گرفته
و زیر آوار ِ بغض های فروریخته اش ،
جیغ می کشد