بوی تعفن آمیزت...........

بوی تعفن آمیزت به تمامی رگهایم نفوذ کرده هر قطره خونم بوی خیانت میدهد .........

و تنم میپوسد از این همه نیرنگ.......

ای قاتل همه ی لحظاتم......

میان چهار دیوار ذره ذره نابود میشوم

به دیوارها التماس میکنم تا آخرین شعشعه های زندگانی ام را خاموش کنند.........

به خدایم التماس میکنم تا تمام دعاهایی را که برایت کردم را قبول کند......

تا زندگی ات مثل زهر شود....

تا همه چیز روحت را به درد آورد

ای قاتل همه ی لحظاتم

اما هرگز نفهمیدم...........

زندگی ام ویران شد...........

قلبم پوسیده...............

عشق های دروغین دلم را به آخر خط رسانده

الان فقط برای تنهایی هایم برای درد هایم  می گریم.......

زمان بیهوده گذشت و نابود شدم اما هرگز نفهمیدم...........

تو فقط.............

لحظات بی ارزشت تنها یاد آور بی ارزش بودنت است………..

تو  فقط طعم دروغین امیدها و آرزوهای بی عشق هستی...........

تو فقط دشمن تعفن آمیز قلب شکست خورده ام هستی............

دیگر نمیخواهم زنده بمانم

نمیدانم آغازش دیر بود  یا زندگی کردنش زود بود

اما عشقت زهرآگین بود

دیگر نمیخواهم زنده بمانم