من انسان های زیادی را شناختم اما به اندازه ی یک عقرب هم نشدند
من عقرب های زیادی دیدم اما به اندازه ی انسان هایی که دیدم روح و جسممم را به درد نیاوردند
من حاضرم همه چیزم را فدایت کنم چه میخواهی؟؟ بگو؟؟؟
قلبم را؟
زندگی ام را؟؟؟
یا اشک هایم را؟؟؟
اگر قلبم را بدهم پاره پاره اش میکنی اگر زندگی
ام را بدهم به بازی اش میگیری واگر اشک هایم
را بدهم کثیفی هایت را پاک میکنی
نه تو به هیچکدام نمی ارزی
من یک روزبا دوست داشتن زندگی نکردم که حالا چشمانم را بسته و ان را پاک کنم
من دوست داشتن را در کلمات خلاصه نکردم که خاموش شوم وآن را فراموش کنم
من دوست داشتن را در قطرات اشک جست و جو نکردم که بگویم گریستم و سرازیر و محو شد این عشق
من دوست داشتن را با خیانت همراه نکردم که هر لحظه سرگرم کسی باشم
من با دوست داشتن را در قلبم زندگی کردم حال چگونه آن را پاک کنم؟؟؟
من جسارت اینکار را ندارم تو بگو چه کنم؟؟؟؟
نه ستاره ها را میخواهم برای مهتابم
نه خورشید را میخواهم برای سیاهی هایم
فقط تو را میخواهم برای تنهایی هایم