ساکت نیستم

ساکت نیستم  


لبهایم هم نسوخته است  


تنها 

 


تمام ِ من  


تاول زده 

 


از آشی که نخورده ام

قحطــــی عشــــق می آیــــد !  


هفــــت نـــه هفتــــصد ســـال در قلبــــم ذخیـــره و پنهــــانت می کنـــــم ...  


بگـــو کنعانیــــان منتــــظر نباشــــند .. 

 

.
تقسیـــــم شدنـــی نیستــــی ! حتـــی اگـــر یعقـــوب بیایــــد ...


  

دنیا ...

دنیا ...

من ازین دنیا چی میخوام...  

دوتا صندلی چوبی، که منو تورو بشونه واسه ی گفتن خوبی  

من ازین دنیا چی میخوام.. 

یه وجب زمین خالی، همونقدر که یک اتاقک بشه خونه ی خیالی 

  

من ازین دنیا چی میخوام... 

 

یه جعبه مداد رنگی، میکشم رو تنه دنیا رنگ خوبی و قشنگی 

گفته بودی زود بر می گردی...

گفته بودی زود بر می گردی...

آنقدر زود که ماهی ها هنوز بیدار نشده باشند...

و من، سالهاست کنار حوض ‏خانه نشسته ام...

و برای ماهیها لالایی می خوانم
   

عشقم را نه از روی جملات نامه هایم بلکه

از چشمانم بخوان
.

کلمات ، عشق باشکوه مرا حقیرو کوچک میکنند .

برای فهمیدن معنی نگاهم دنبال کتاب ها نرو

جوابش را در قلبت خواهی یافت
.