آه! ای مرد،چرا تنهایی؟

تو اگر می دانستی 


که چه زخمی دارد 


خنجر از دست عزیزان خوردن 


از من خسته نمی پرسیدی: 


آه! ای مرد،چرا تنهایی؟

توقف ممنوع

خسته ام از جنس قلابی آدم ها... 

 
هی ...فلانی راهت را بگیر و برو...  


حوالی ما توقف ممنوع است...

دلم برای دیدنت گریست.....

دلم برای دیدنت گریست..... 

 

بگذار بگرید تا یاد بگیرد  

 

هر آنچه خواست،همیشه نیست!!

ساکت نیستم

ساکت نیستم  


لبهایم هم نسوخته است  


تنها 

 


تمام ِ من  


تاول زده 

 


از آشی که نخورده ام

قحطــــی عشــــق می آیــــد !  


هفــــت نـــه هفتــــصد ســـال در قلبــــم ذخیـــره و پنهــــانت می کنـــــم ...  


بگـــو کنعانیــــان منتــــظر نباشــــند .. 

 

.
تقسیـــــم شدنـــی نیستــــی ! حتـــی اگـــر یعقـــوب بیایــــد ...