کجای زمانید یاران زمینی ام؟؟؟ در این کهکشان بی مرز در این بهت و حیرانی در خیالاتم
چون نسیم می وزم و برگ برگ در حضور ترنم نفس هایم میلرزم
چون ابری سرگردان در آسمان اندیشه ام در جولانم
چون باران بر متن تصوراتم قطره قطره میبارم وطرح تنهایی ام را سبز میکنم به جوانه های اندیشه و خیالم
· فـردا بـرای دلجـویـی دیـر اسـت .... امـروز زخـم نـزن ...
· آخ کــــه ایــــن عکـــس پیـــر نمیشـــود
امــــــا ، پیـــــــرم میکنـد ــد
تو را آنچنان یافتم چنان فراتر از ادراکم
فقط تویی در ترنم های بیکرانه ام بدون سایه و
جدایی ناپذیر از ژرفای وجودم
سیاهی هستی میان سفیدی ها
و سفیدی هستی در میان سیاهی ها
آنچنان عاجزانه برای لحظاتم دعایت کردم که
قبل از دیدنت و بودنت
آنچنان در نهان و آشکار هر چیز
روز و شب آنچنان زندگی ات کردم که
باور کن انتهای نظاره هایم بی منتها شده
که همه معناوانتهای بودنم تو شده