من در دنیای ویران شده ام ذره ذره میپوسم
در سایه ی تو جان میدهم چه بی باکانه زیر رویاهای بر باد رفته ام
من مدت ها قبل
قلبی داشتم پرورانده ی امید
چشمانی داشتم نظاره گر ژرفای آینده
اما حالا
دستانی دارم که تک تک رویاهای ویران شده ام را جمع میکنند و در زباله فراموشی میریزند
فقط برو بی آنکه پشت سرت را بنگری برو
ویرانه نگری کار تو نیست
تو نه پرنس ترانه هایم خواهی شد
ونه شیطان نغمه هایم خواهی شد
تو تنها بازیچه ی دروغین دوست داشتن های سرراهی هستی همین و بس
تو رخشان کننده ی لحظاتم نیستی تو تنها تجلی دروغین نور های بیرنگ هستی
دلم برای تو نه برای لحظات فریب خورده ام میسوزد
ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی، مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست،
با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن
وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست