چه بی باکانه

من در دنیای ویران شده ام ذره ذره میپوسم

در سایه ی تو جان میدهم چه  بی باکانه زیر رویاهای بر باد رفته ام

ویرانه نگری کار تو نیست..............

من مدت ها قبل

قلبی داشتم پرورانده ی امید

چشمانی داشتم نظاره گر ژرفای آینده

اما حالا

دستانی دارم که تک تک رویاهای ویران شده ام را جمع میکنند و در زباله فراموشی میریزند

فقط برو بی آنکه پشت سرت را بنگری برو

ویرانه نگری کار تو نیست

همین و بس..............

تو نه پرنس ترانه هایم خواهی شد

ونه شیطان نغمه هایم خواهی شد

تو تنها بازیچه ی دروغین دوست داشتن های سرراهی هستی همین و بس

تجلی دروغین...............

تو رخشان کننده ی لحظاتم نیستی تو تنها تجلی دروغین نور های بیرنگ هستی

دلم برای تو نه برای لحظات فریب خورده ام میسوزد

با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن

ماه من ! غم و اندوه ، اگر هم روزی، مثل باران بارید

یا دل شیشه ای ات ، از لب پنجره عشق ، زمین خورد و شکست،

با نگاهت به خدا ، چتر شادی وا کن

                                                   وبگو با دل خود ،که خدا هست ، خدا هست