تو را مثل مادری که بچه هایش را دوست میدارد دوست داشتم
تو را مثل اسیرمحکوم به سیاهی که سالها درون سوراخ هاانتظار خورشید را میکشد دوست داشتم
تو را مثل سرمازده ای که در پی خانه ای گرم است دوست داشتم
آه ه ه ه ه ه
من چه کردم سالهایم را مثل پول خرج کردن به باد دادم
پایان هر اشتباه یک راه درست است
این تنها چیزی بود که یادم دادی
هر بار که دستهایم را میگشایم قطره قطره خون میچکد
اگر از بیرون نگاه کنی حتی جای یک زخم هم نمیبینی
اما اگر درونم را بنگری میبینی تک تک زخم های رگ هایم را
همه فکر میکنند که زشت ترین صورتشان درون عکس هاست
اما اشتباه میکنند بلکه زیبا ترین صورتشان درون عکس ها تجلی میکند چون
دروغ نمیگویند
ترک نمیکنند
بی وفایی نمیکنند
پشت سرت حرف نمیزنند
قلبت را نمیشکنند
بازی ات نمیدهند
خیانت نمیکنند
اما وقتی پای واقعیت میرسد همه را انجام میدهند
اما درون عکس ها ساکت و معصوم اند کاش کسی وارد زندگی نشود و فقط عکسش را بفرستد
هیچ خوشحال نباش چون تو اولین قایقی نبودی که در بندرگاه قلبم از دست دادم
و فراموش نکن که طوفان هر چه را که پیش رو دارد نابود میکند نه عقب مانده ها را
تو ای جلاد تمامی رویاهایم
تو ای قاتل تمامی امیدهایم
وتو ای عزرائیل یک عمر زندگی بیهوده
من با تنها تیر مانده ام خودم را کشتم
بیا امانتت را ببر