ای تویی که نگاه هایت سرشار از امید به زندگی و شادی هایت شیرینی زندگی ام بود
ای تویی که چون افعی محوم کردی برو و خودت را در سوراخ هایت پنهان کن چون اگر بیرون آیی سرت را له میکنم همانی که تمام عمرم را با اشک هایم به باد داد
وقتی به من گفتی که اجازه نخواهی داد کسی غمگین و محزونم کند به معنای این بود که خودت میخواستی ویرانم کنی اما من نفهمیدم
میدونی چقدر سخته که
دوست بداری اما بگویی دوستت ندارم
ببینی اما بگویی نمیبینم
زندگی دردناکت را دیدن اما تو برای من تمام شدی را گفتن
با وجود یک قلب تکه تکه هنوز سر پا ایستادن
اما سخت تر از همه میدونی چیه
دوست داشتنت را فهمیدن اما دیدن خاموش ماندنت
بعد از رفتنت ماوایی یافتم برای تنهایی هایم:
می خانه ی روبروی گورستان
اگر دنبالم گشتی یا در می خانه ام یا در روبروی می خانه