خانه عناوین مطالب تماس با من

Bir'Avuç Söz Yaşı

Bir'Avuç Söz Yaşı

درباره من

من با همه ی من بودنم . گاهی کم می آورم و بدجور دلم میگیرد از پیرامونی که سخت مرا احاطه کرده است . و اینجا تنها جایی است که خودم را فریاد میزنم با همه ی بغضها و دردها و نفرتها و عشق و شادی ها . و در نهایت سبکی و آرامشی درست که بعد از استفراغ جسم را در بر میگیرد... روح من نیز بعد از فریاد آرام می شود ....رام میشود ! ادامه...

روزانه‌ها

همه
  • دانشجوی دامپزشکی
  • کلبه تنهایی دانشجویی
  • mr yunes
  • mr masoud
  • br milad
  • mr farzad
  • www.shanti.iran.sc
  • afsane jun
  • nafas
  • mr moghaddam

پیوندها

  • موسیقی
  • br milad
  • mr farzad
  • mr moghaddam

برگه‌ها

  • عاشقانه هایی با بوی باران
  • ای همه نیاز من دوستت دارم
  • خندیــد به سادگیــم
  • هر جا هستی برگرد که اصلا حالم خوب نیست
  • بی تو گریستم
  • وصیت نامه ی من

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • شهریور 1392 7
  • مرداد 1392 2
  • تیر 1392 5
  • خرداد 1392 10
  • اردیبهشت 1392 7
  • اسفند 1391 21
  • بهمن 1391 50
  • دی 1391 7
  • آذر 1391 39
  • آبان 1391 85
  • مهر 1391 101
  • شهریور 1391 95
  • مرداد 1391 75
  • تیر 1391 354
  • خرداد 1391 122
  • فروردین 1391 83
  • اسفند 1390 50
  • بهمن 1390 191

آمار : 280787 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • و من ... سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 22:53
    و من ... دخترک معصومی را میشناسم که هر روز غروب به رویای دست نیافتنی ستاره ای دست تکان میداد که هزاران هزار سال پیش مرده بود
  • یافتم ! یافتم ! سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 22:51
    یافتم ! یافتم ! آن نکته که می خواستمش ! با شکوفائی خورشید و گل افشانی لبخند تو آراستمش ! تار و پودش را از خوبی و مهر خوشتر از تافته یاس و سحربافته ام (( دوستت دارم )) را من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام ! این گل سرخ من است ! دامنی پر کن ازین گل که دهی هدیه به خلق که بری خانه دشمن ! که فشانی بر دوست ! راز خوشبختی هر کس...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 22:49
    بهت نمی گم دوسِت دارم،ولی قسم می خورم که دوسِت دارم بهت نمی گم هرچی که می خوای بهت می دم،چون همه چیزم تویی نمی خوام خوابتو ببینم، چون توخوش ترازخوابی اگه یه روزچشمات پرِاشک شد ودنبال یه شونه گشتی که گریه کنی،صِدام کن بهت قول نمی دم که ساکتت کنم ،اما منم پا به پات گریه می کنم اگر دنبال مجسمه سکوت می گشتی صِدام کن، قول...
  • اما حالا.................. سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 22:41
    • بچه که بودم از تاریکی و باران خیلی میترسیدم اما حالا.................. باران اشک چشمانم و تاریکی تنها مرهم دردهایم شده
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 22:39
    • باز کن مشتم را هر کجای این سرزمین که دست بگذارم درد می کند هرکجای روز که بنشینم شب است
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 18:44
    با هیچ بارانی رد پایت از کوچه های قلبم پاک نخواهد شد ...
  • مهربان ترین تصویر دنیا سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 18:43
    سوگند به زیبایی چشمهایت وبه ریزش همیشگی اشکهایم که من به خیال با تو بودن نیز قانعم پس خیالت را از من نگیر که خیالت مهربان ترین تصویر دنیاست................!!
  • مرا میفهمد سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 18:39
    آنکه ویران شده از عشق مرا میفهمد آنکه تنها شده بسیار مرا میفهمد چه بگویم که چنان از تو فروریخته ام که فقط ریزش آوار مرا میفهمد
  • خدا آنچنان جزایی را نصیبت کند .............. سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 18:36
    امیدوارم خدا آنچنان جزایی را نصیبت کند که درست مثل من کسی را دوست بداری و او هم به آن اندازه از تو نفرت داشته باشد
  • لعنت به هر دو....................... سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 18:30
    اااا احساسم را به دار آویختم.............. منطقم را به گلوله بستم.................. لعنت به هر دو..................... که عمری بازی ام دادند.............. بس است........دگر میخواهم به چشمانم اعتماد کنم
  • آدمها عادت میکنند .............. سه‌شنبه 25 بهمن‌ماه سال 1390 18:29
    · آدمها عادت میکنند به هر چیزی حتی به خنجرهایی که از پشت می خورند....
  • اسمِ بازی من و خدا، شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 14:46
    سالهاست که اسمِ بازی من و خدا، زندگیست...ساده اما عجیب...
  • کـلافـه کرده ای مـرا....... شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 14:44
    •کـلافـه کرده ای مـرا چـرا همیـشه خنـده هایـت از نوشتـه های من قشنگـ تـر اسـت
  • [ بدون عنوان ] شنبه 22 بهمن‌ماه سال 1390 14:42
    · گاهی بعضی ها چنان زمینت میزنن که یک عمــــــر مجبور میشی خودتو بتکونی.....!
  • من فقط خودم را گول زدم........ جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 19:32
    تو نه در آینده ام بلکه تنها لکه ی ننگ گذشته ام شده ای............. تو به اندازه ای تعفن انگیز و دروغین شده ای که در ای کاش گفتن هایم هم نمیگنجی تو همیشه دروغ بیش نبودی من فقط خودم را گول زدم
  • اما حالا............... جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 19:31
    تو رایحه ی دلنواز لحظاتم بودی..... تو نگاه زیبا و امید بخش به زندگی درون چشمانم بودی............. اما حالا............... تو تنها زخمه ی متداوم زندگی ام شده ای و اسمی که آمیخته با نفرت به تاریکی ها تف میکنم
  • و تپش های قلبت.......... جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 19:29
    تمامی حرفهایم را از زبان عشق و دوستی نه بلکه از زبان تنفر برایت بازگو میکنم........ امیدوارم زندگی ات ویرانتر از من شود ........ و قلبت طعم عشق را نچشد............ و رویاهایت رنگ شادی را نبیند.......... و تپش های قلبت برای مردن باشد
  • نفرتم............ جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 19:29
    تو را به اندازه ای که بکشمت دوست دارم.......... تو را آنقدر زیاد دوست دارم ومیپرستم که نه با قلبم بلکه با نفرتم دوست دارم وبا همه ی نفرتم نامت را به دعاهایم مینویسم............
  • بوی تعفن آمیزت........... جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 19:28
    بوی تعفن آمیزت به تمامی رگهایم نفوذ کرده هر قطره خونم بوی خیانت میدهد ......... و تنم میپوسد از این همه نیرنگ.......
  • ای قاتل همه ی لحظاتم...... جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 19:27
    میان چهار دیوار ذره ذره نابود میشوم به دیوارها التماس میکنم تا آخرین شعشعه های زندگانی ام را خاموش کنند......... به خدایم التماس میکنم تا تمام دعاهایی را که برایت کردم را قبول کند...... تا زندگی ات مثل زهر شود.... تا همه چیز روحت را به درد آورد ای قاتل همه ی لحظاتم
  • اما هرگز نفهمیدم........... جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 19:27
    زندگی ام ویران شد........... قلبم پوسیده............... عشق های دروغین دلم را به آخر خط رسانده الان فقط برای تنهایی هایم برای درد هایم می گریم....... زمان بیهوده گذشت و نابود شدم اما هرگز نفهمیدم...........
  • تو فقط............. جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 19:26
    لحظات بی ارزشت تنها یاد آور بی ارزش بودنت است ……….. تو فقط طعم دروغین امیدها و آرزوهای بی عشق هستی........... تو فقط دشمن تعفن آمیز قلب شکست خورده ام هستی............
  • دیگر نمیخواهم زنده بمانم جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 19:26
    نمیدانم آغازش دیر بود یا زندگی کردنش زود بود اما عشقت زهرآگین بود دیگر نمیخواهم زنده بمانم
  • مثل مار چنبره زدی بر زندگی ام...... جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 19:25
    مثل مار چنبره زدی بر زندگی ام زندگی ام را زهرآگین کردی زمانی که حتی فکرش را نمیکردم الان دلم برای تمام لحظه های تلف شده ام میسوزد دیگر امیدی برای زندگی برایم نمانده
  • هر آن که به یادت می افتم فقط میگریم جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 19:25
    قلبم خشکید و پژمرده شد , دیگر حتی نمیتپد دیگر حسش نمیکنم زندگی ام را ویران کردی والان هر آن که به یادت می افتم فقط میگریم
  • شاید تمام حرفهایم بی معناست....... جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 19:24
    شاید تمام حرفهایم بی معناست اما کوهی از دردها را وصف میکند........ تو در حالی که به دنبال معنا میگشتی من تمام دردهایم را به روزگار گفتم...... آری شاید او معنا نداشته باشد اما به همه گوش سپرد.......
  • زندگی ام نابود شد......... جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 19:24
    زندگی را برایم زهر کردی دیگر زندگی برایم جز شکنجه نیست زندگی ام نابود شد دیگر هوس زندگی کردن از قلبم پاک شده
  • دیگر رویاهایم را هم گم کردم....... جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 19:23
    دیگر نمیدانم ستاره ای برایم یا تاریکی؟؟؟ آفتابمی یا ابرهای سیاه دلتنگی؟؟؟؟؟؟ نه دیگر نمیدانم........... با رفتنت قلبم را تکه تکه کردی زندگی را از من ربودی دیگر رویاهایم را هم گم کردم.......
  • دستانت را به سویم دراز مکن.......... جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 19:23
    دستانت را به سویم دراز مکن چشمانت را از حوض چشمانم بیرون بکش دیگر نمیخواهمت..... زندگی ام را به نیستی کشیدی و ...جوانی ام را به بازی گرفتی نیش های زهرآگینت هنوز در رگهایم شعله میکشد برو ........فقط برو............ اما بدان که شراره های آتش را برایت طلب میکنم که اینچنین سوزاندی دنیایم را.....
  • باد عاشقی دیگر به اطرافم نمیوزد...... جمعه 21 بهمن‌ماه سال 1390 19:22
    تمام زندگی ام تار و مار شد باور کن هیچ یک از زیبایی ها شادم نمیکند در کوچه پس کوچه ها در به در دنبال دوست داشتن میگردم اما باد عاشقی دیگر به اطرافم نمیوزد......
  • 1304
  • 1
  • ...
  • 37
  • 38
  • صفحه 39
  • 40
  • 41
  • ...
  • 44