هیچ چیز مثل فهمیدن مرا در هم نمی کوبد.وقتی کسی ادراک
نمی کند یا کم ادراک می کند من می توانم دانایی ام را هیولا
وار بر او بگسترانم و از حیرت و بهت و شگفتی اش کیف کنم
.اما او می فهمید او به شدت و به سادگی اعجاز آوری همه چیز
را می فهمید .آن قدر که گاهی روح مرا کنار دیوار می گذاشت
و بعد با یک حرف ساده یا یک پرسش یا یک کلمه -که از آن
پیدا بود عمق همه ی تقلا های روح مرا فهمیده است-به آن
شلیک می کرد
مـَــن ..
طَعـــم شیرین یافتن را................
در طَعم تلــخ از دَست دادن یافتــَـم
و در این میان............................
سَهم من تنهـــــا یک یادَت به خیر
ساده بود ..
Aşkım çağatay ulusoy
Kan damlar yüregime
gözlerine haram değerse
Gül teninde günah gezerse,
Günün birinde
Eller ayırsa, yollar kapansa, Sol yanımda senin aşkınla Dolanırım koca dünyada, beni unutma.
Sevdalı bakışınla yüregimde daglar devrilir
Bütün ömür feda edilir senin ugruna.
Sevdalı gülüşünle yüregimde daglar devrilir
Bütün ömür feda edilir senin ugruna.
زندگی چیست؟؟ تکرار؟ شادی به شرط غم؟ لبخند به شرط اشک؟ آرامش به شرط سختی؟
پیروزی به شرط شکست ؟؟؟ زندگی خون دل خوردن است و در نهایت پشت دیوار آرزوها
ماندن است . نا امیدی واژه غریب ذهن من نیست٬ اشک مهمان تازه از راه رسیده
چشم من نیست ، تنهایی از لحظه های من جدا نیست .... باز هم شب است
و دل در ژرفای بی کسی و سکوت می گرید ٬٬ بی انکه دیگر اشکی سرازیز
شود بی انکه صدایی از حنجره شنیده شود ٬٬٬٬٬ بی انکه فریاد خشمی
سر دهد ، تن سرد و بی روحم نمایان است ٬ درد در فضا موج میزند!! * ظاهرم تو مبین در درونم هل هل ویرانه هاست
من دگر نایی ندارم٬زنده ماندم چون خواست خداست*
چه زود باغ امید پژمرده شد، چه زود رویا از زندگی خسته شد،چه زود تاریکی
زمینه بوم زندگیم شد، چه زود یاد من خاطره شد،و چه زود جسمم خاموش شد .!! *ای خدا از خلقت من تو را چه منظور بود
گر نمیزادی مرا مادر اجاقت کور بود !!؟ *