اسمت را با عشق بر قلبم حک کردم اما فراموش کن بلکه روزی پاکش کنم من تمام آن رویاهای زیبا را حقیقی شمردم به خاطر دوست داشتنت از تو عذر میخواهم
اگر قبل از مرگم بار دیگر نوازشت نکردم
اگر قبل از مرگم بی آنکه ببینمت جان دادم
بالای جسدم دعا نکن و بر سر مزارم گل نذار فقط
بیا تا احساست کنم فقط بیا این تمام چیزی است که
میخواهم
اگر میخواهی بدانی چقدر دوستت دارم شبی آرام
بیرون برو و به آسمان چشم بدوز نه به اندازه ی
ستاره هایی که بتوانی بشماری بلکه به اندازه ی
ستاره هایی که نمیتوانی بشماری دوستت دارم
باز هم عصری پاییزی بی تو رسید
ترنم بی تو بودن بی صدا به گوشم رسید
سال ها و ماه ها گذشت
تنهایی وجودم هم پر کشید و رفت
اما تو هنوز موذیانه سر به افکارم می نهی